سخته درسم... رسیده وقت رفتن... به سر امتحانی که میدونم تهش ردم...
حس میکردم حرفای استاد با خرخوناشه... اونجا بود که فهمیدم این قصه اولاشه...
وقت امتحانو ریدنه به برگمه... و خودت میدونی که ریدم الکی جو نده...
حرفای خونوادمم که نمک زخممه... و تنها دلخوشیمم ترم های بعدمه..
او باز منمو حسرت یه نمره ی بیست... که استاد بنویسه توو گوشه ی لیست...
میدونی چندبار افتادم برای یه درس؟ بگذریم... دیگه بیست گرفتنشم برام مهم نیس...
تو که میدونستی دانشجویی ترم آخرتم... بگو بامن دیگه چرا ذ آخه نوکرتم...
از چی بگم برات ؟ انتظار داری چه چیزی از جیب من درآد؟ جز یه کاغذ سفید پاره؟
خب آره رفیق تقلب توشه ولی با خودکار سفید... تو هم مث منی کم درد نداری...
درد اصلیت اینه که علاقه ای به درسم نداری...
من کسی نیستم که بااین امتحانا دردم بگیره... ولی این نمره هارو کی میخواد گردن بگیره؟؟
نظرات شما عزیزان:
موضوعات مرتبط: اشعار ، ،